حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن: به بی یاری اندر جهان یار باش شب و روزش ازبد نگهدار باش، نظامی، ، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن: به بی یاری اندر جهان یار باش شب و روزش ازبد نگهدار باش، نظامی، ، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
مرکّب از: بی + کبر + ی، بی تکبری. تواضع. خضوع و فروتنی. (ناظم الاطباء)، رجوع به کبر شود، بی گذار. بی گدار: دارد بجود و مردمی آن عالم سخا مانند بحر بی گذر و بی کنار دل. سوزنی. رجوع به گذر شود
مُرَکَّب اَز: بی + کبر + ی، بی تکبری. تواضع. خضوع و فروتنی. (ناظم الاطباء)، رجوع به کبر شود، بی گذار. بی گدار: دارد بجود و مردمی آن عالم سخا مانند بحر بی گذر و بی کنار دل. سوزنی. رجوع به گذر شود
ناکامی، بی مرادی، محرومیت: دل از هم کام و هم شادی گسسته ز بی کامی به تنهایی نشسته، نظامی، ز بی کامی دلم تنهانشین است بسازم گر ترا کام اینچنین است، نظامی، بعمر خویش کسی از تو کام برنگرفت که در شکنجۀ بی کامیش نفرسایی، سعدی، به هدف ناخورده و عبورناکرده از هدف: بزد هم بر آنگونه ده چوبه تیر بر او آفرین کرد برنا و پیر از آنهایکی بی گذاره نماند همی هر کسی نام یزدان بخواند، فردوسی، رجوع به گذاره شود
ناکامی، بی مرادی، محرومیت: دل از هم کام و هم شادی گسسته ز بی کامی به تنهایی نشسته، نظامی، ز بی کامی دلم تنهانشین است بسازم گر ترا کام اینچنین است، نظامی، بعمر خویش کسی از تو کام برنگرفت که در شکنجۀ بی کامیش نفرسایی، سعدی، به هدف ناخورده و عبورناکرده از هدف: بزد هم بر آنگونه ده چوبه تیر بر او آفرین کرد برنا و پیر از آنهایکی بی گذاره نماند همی هر کسی نام یزدان بخواند، فردوسی، رجوع به گذاره شود